۱۳۹۰ دی ۲۹, پنجشنبه

خارج

پیش نوشت:اول موزیک را شروع به پخش کنید
می خواهم از مسیح یاد بگیرم و اینگونه آغاز کنم.از روزهای 3 یا 4 سالگی ام و زمستان سخت روستای لسکوکلایه در کنار دریای
خزر.کودکی بودم که مادرم به دندان گرفته بود و در غیاب شوی اش که هزاران کیلومتر جدا بود از او،"والدین" ام بود.زمستانهای گل آلود و پربرف دهات.و من،کودکی که از همان روزها مفهوم "خارج" را بارها دور و برم میشنیدم و زمزمه پدر عمدتا "خارج نشین"ام که تا همیشه با من بود.تصورم بود جایی تماما سفید و تمیز که پدر با کت و شلوار  سراپا سفید انتظارم را می کشد.بعدها که در تهران ساکن شدیم ،خیابان بالای خیابان مدرسه ام شده بود تمام آمال و آرزویم برای کشف.و خیالم خیابانی بود و پهن و تمیز و چراغانی و وقتی،بالاخره جرات کردم روزی از مسیر دیگری از مدرسه ابتدایی ام به خانه بازگردم،ارزوی دیروزم شده بود کشف هیجان انگیز آنروز.سالها بعد ،خارجِ نزدیک شد سیبل خیال پردازی ام.جایی خیلی دور اما نزدیک دیگر شهرهای ایران.رویای رفتن به منتها الیه جنوب را میساختم که حسس نزدیک شده بود برایم به انتهای دنیای شهودی و بعد از آن،همه ابهام بود و ناباوری.جایی که بطور لذت بخشی ناشناخته بود و دوست داشتم کاغذ پیچ شده ،در انتهای ذهن ام دست نیافتنی حفظ اش کنم.رفتم به کیش و مغرور از کشف اش و تنها افتادگی ام در آن گوشه.به دریا خیره می شدم و مبداء آنهمه آب را خیال پردازی میکردم و همانجا شروع کردم به کشف رویای جدیدم.خارجِ واقعی.جایی که سالها توصیفات پدر بود و خاطره عکسها و آن اواخر فیلمهایش.رم بود و پاریس.آلمان بود و سوییس.پژو 504 بود و جزیره کاپری،تفاوت ساعت دار آنهم دو و نیم ساعت.و جایی دیگر آنسوی اقیانوس ها هنوز دست نیافتنی و بکر.
همه اینها را گفتم تا ناگهان کات کنم به دیشب:من بودم خانه چند دختر غریبه که مثل اشباحی جلوی من اینور و آنور می رفتند و من ناگهان پرتاب شده بود نه به نوستالژی و اینجور حواسی که اینروزها بازارشان داغ است،که به حس کشف و تعقیب ناشناخته ها که آرام آرام داشت شروع به رویاپردازی جدیدی می کرد.اما رویای اینبار.....نه ولش کن،همیشه رویای جدید بنظر مبهم می آید.و من دلباخته تجربه ناشناخته.
اما عجیب دلم پیش اولین خط این نوشته است.باید حافظه بوها و شنیدنی ام را تازه کنم.اینها را برای رویای جدید می خواهم.
پی نوشت:چند باریست که اراده کرده ام از مهاجرت بنویسم و همه شان را نیمه کاره کات کردم و هنوز باب دلم نشده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر