۱۳۹۹ مرداد ۱۳, دوشنبه

Earn this!


آخرِ فیلم "نجات سرباز رایان (۱۹۹۸)"،بعد از کلی نبرد و جنون و خشونت جنگ و کشته‌شدن آدم‌ها ،وقتی که فرمانده میلرِ در حال مرگ آخرین نگاه‌ها رو به دنیا میکنه به سرباز رایان چیزی رو زمزمه میکنه. رایان میپرسه:چی قربان؟ با صدایی لرزان میگه:"سزاواراش (این زندگی نجات یافته‌ات) باش".

امروز،در یک تعطیل صبحی،وقتی با بابا که با لبخند شیطنت‌آمیزی یک چشم‌اش به فوتبال بود و یک چشم‌اش به مکالمه تصویری‌مان نگاه کردم، و از گلگونی پوست درخشان‌اش و موهای زیبای جوگندمی‌اش حض کردم،یاد تمام این‌همه سال مبارزه خودش و تلاش پزشکهایش با سرطان و تمام دور و نزدیک شدن‌هاش به فاجعه افتادم ،فقط بهش گفتم:"قدرش رو بدون". تاملی کرد و گفت باشه.بعد هم نشستم با یارِ غار،فیلم "نجات سرباز رایان"رو با تمام وجودم دوباره دیدم و به همه چیز و هیچ فکر کردم و آماده فردا صیح زود شدم که از صدای رشد گیاه‌های پشت خانه از خواب بیدار بشم. (عکس رو سال ۲۰۱۷ از جزییات دست‌اش ساعاتی قبل از رفتن‌اش به اتاق عمل در تهران گرفتم)