بهت پیغام و پسخوان میده، شب سال نوی پر از نور بدلی شهر غمگین رو برات روشن میکنه.
آخرشم میگه خوابت رو دیدم و حس کردم بهم نیاز داری،پس هستم
صفحه تلفن ات رو با اسم اش شکوفا میکنه و تو رو مهمون یه مکالمه پر از جوش و خروش از اهمیت دادن و دلواپسی شیرینی میکنه که ترجیع بند هر جمله اش "فدای داداش گلم" میشه.
نگران ورزش نکرده ات هست و استعداد هدررفته ات.بهت میگه که بهت افتخار میکنه و چقدر دوست داره باز عکاسی خلاقانه ات رو ببینه و پز بده به بقیه.میگه خون اش باهات یکی نیست اما گور بابای توالی ژنتیکی که یه انسانیت میتونه مچاله اش کنه و چند ده هزار کیلومتر رو توی چشم بهم زدن طی کنه، از جنس "کوپر" گیر کرده تو ی "تسرکت" که میدونه ینفر انور حواسش بهت هست.
آخر هم میگه فردا برنامه سفر خودم به کشور همسایه رو لغو میکنم و عوض اش میکنم به تو.تویی که الان باید بیام و محافظت ات کنم.
آخرش من سرگردون رفاقت و معرفت که به اسم اش رو گوشیم خیره میشم و باز کمر راست میکنم و ادامه میدم.
پانزده سال رفاقت، هم منو غربال کرده هم برادرهای جادویی ام رو که نذاشتند از بابت نداشتن نوع بیولوژیکیش، آب تو دلم تکون بخوره.
آخرشم میگه خوابت رو دیدم و حس کردم بهم نیاز داری،پس هستم
صفحه تلفن ات رو با اسم اش شکوفا میکنه و تو رو مهمون یه مکالمه پر از جوش و خروش از اهمیت دادن و دلواپسی شیرینی میکنه که ترجیع بند هر جمله اش "فدای داداش گلم" میشه.
نگران ورزش نکرده ات هست و استعداد هدررفته ات.بهت میگه که بهت افتخار میکنه و چقدر دوست داره باز عکاسی خلاقانه ات رو ببینه و پز بده به بقیه.میگه خون اش باهات یکی نیست اما گور بابای توالی ژنتیکی که یه انسانیت میتونه مچاله اش کنه و چند ده هزار کیلومتر رو توی چشم بهم زدن طی کنه، از جنس "کوپر" گیر کرده تو ی "تسرکت" که میدونه ینفر انور حواسش بهت هست.
آخر هم میگه فردا برنامه سفر خودم به کشور همسایه رو لغو میکنم و عوض اش میکنم به تو.تویی که الان باید بیام و محافظت ات کنم.
آخرش من سرگردون رفاقت و معرفت که به اسم اش رو گوشیم خیره میشم و باز کمر راست میکنم و ادامه میدم.
پانزده سال رفاقت، هم منو غربال کرده هم برادرهای جادویی ام رو که نذاشتند از بابت نداشتن نوع بیولوژیکیش، آب تو دلم تکون بخوره.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر